جدول جو
جدول جو

معنی دل دماغ - جستجوی لغت در جدول جو

دل دماغ
حوصله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ لَ دِ)
زبون و ضعیف و دیوانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ دِ)
برجستگی دماغ، یعنی مغز برجستگی استخوانی که در آن دماغ جای دارد
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دِ)
پردۀ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف). ام الدماغ
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد دماغ
تصویر بد دماغ
ناخرسند دژم آنکه بسختی خشنود گردد ناراضی، متکبر پر افاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دماغ
تصویر بی دماغ
بیحال بی ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ان دماغ
تصویر ان دماغ
پلیدیی که در بینی جمع آید کثافات بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلل دماغ
تصویر خلل دماغ
زبون و ضعیف و دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر دماغ
تصویر سر دماغ
سر حال با نشاط: کاملا سر دماغ و آماده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم دما
تصویر دم دما
نزدیک حدود حوالی: (دم دمای صبح وارد تهران شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ان دماغ
تصویر ان دماغ
((اَ. دَ))
کثافات بینی، پلیدی جمع شده در بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل و دماغ
تصویر دل و دماغ
((دِ لُ دَ))
حوصله و شوق
از دل و دماغ افتادن: بی حوصله و دلسرد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل دار
تصویر دل دار
معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تابش شدید آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
شجاع، پر جرأت، بی باک، یار
فرهنگ گویش مازندرانی
دلیماج، مترجم، محرم راز، رفیق
فرهنگ گویش مازندرانی
حال و حوصله
فرهنگ گویش مازندرانی
مغرور، متکبر، حساس
فرهنگ گویش مازندرانی
شاداب و سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی
ناراحت، غمگین
فرهنگ گویش مازندرانی
چماق، چوب دستی
فرهنگ گویش مازندرانی
بی مغز، بی فکر
دیکشنری اردو به فارسی